اشعار محمد کامرانی اقدام

  • متولد:

فرات از دست عباس آب خورده است / محمد کامرانی اقدام


غمت پُر می کند تنهایی ام را
به آتش می کشد شیدایی ام را
به دنیایی نخواهم داد هرگز!
دو بیتی های عاشورایی ام را
::

نه خود را بر سر نی می شناسد
نه راهی را که شد طی می شناسد
شبیه اشک های خویش، عاشق
سر از پای خودش کی می شناسد؟
::

عطش را از نگاهی ناب خورده است
که پیچیده است بر خود تاب خورده است
اگر امروز می بینی که جاری است
فرات از دست عباس آب خورده است
::

ز داغ نینوایت می نویسم
تو را تا بی  نهایت می نویسم
تو را مانند مشک زخم خورده
جدا از دست هایت می نویسم
::

سراپا شد شکوفا رفت بالا
تمام آسمان را رفت بالا
دو دستش نردبانی شد که از آن
بدون دست بالا رفت، بالا

 

1561 0

هرگز جریان دست تو قطع نشد / محمد کامرانی اقدام


یک لحظه صدای مست تو قطع نشد
آهنگ جنون پرست تو قطع نشد
بستند شریعه را به رویت اما
هرگز جریان دست تو قطع نشد

خورشید نهاده بود بر داغ، جبین
زخمی شده بود، بال جبریل امین
دنبال تو می گشت و نمی یافت تو را
آسیمه سر آسمان، سراسیمه زمین

در آینه ی حضور لبخند زدی
رفتی و به پای ماندنت بند زدی
تو رابطه ی برادری را با عشق
با قطع دو دست خویش پیوند زدی

با تلخی ایام و شکر خنده ی تو
آمیخته شد غم فزاینده ی تو
پرپر شدی آنچنان که رویید به دشت
آلاله از آغوش پراکنده ی تو

با خیل ستاره فوج در فوج بمیر
طغیان کن و با ترنم موج بمیر
این است پیام عشق از چوبه ی نی
همواره پرنده باش و در اوج بمیر

آیینه به پابوس تماشا می ریخت
وقتی که عطش به جان دریا می ریخت
دیدند که از نگاه خشکیده ی مشک
انگار که قطره قطره سقّا می ریخت

 

2382 2 4.5